بیوگرافی ژرژ روئو

بیوگرافی ژرژ روئو

ژرژ روئو در سال 1871میلادی در خانواده ای فقیر در پاریس به دنیا آمد. در چهاره سالگی به عنوان شاگرد نزد یک نقاش شیشه های منقوش به کار پرداخت. در 1891 میلادی، به کارگاه گوستاو مُرو راه یافت و به زودی شاگرد مورد علاقه استاد شد.

 

روئو در محفل سمبولیستی مرو در یلک کسانی در آمد که مفاهیم”فراسو” ، “رمز” ، ” عرفان” و  از این دست مفاهیم را مبهم یافتند و در نتیجه به کلیسای کاتولیک جذب شدند.

 

روئو با لئون بلوا (نویسنده) طرح دوستی ریخت و با کاتولیک گرایی بدبینانه اش آشنا شد. روئو همچون بلوا نفرت خویش از جامعه بورژوایی را تعمیم داد و جهان راقلمرو شیطان و وادی هرزگی و تباهی انگاشت.

 

او بر خلاف ماتیس ( سردمدار جنبش فوویسم) از تلاش برای بیان شادی چشم پوشید و به تلخکامی گرایید. هنر وی نه به حل مسئله بلکه به “طرح” مسئله می گرداخت. هنرش قلمرو زیبایی شناسی را وانهاد و به هنری پیکارجو و به نوعی کیفرخواست بدل گشت.

 

او در بیان هنری خود می کوشید مفهوم ” هنر برای هنر” را به شیوه خاص خود تحقق بخشد.

 

به همین دلیل اگرچه ابتدا با جنبش سمبولیسم آغاز به کار کرد و بعد از شکل گیری تفکرش به فوویسم گرایید ولی در پایان از فوویسم نیز کناره گرفت و در خیل هنرمندان اکپرسیونیسم جای داده شد.

 

در “سالن پاییز” 1905 میلادی، وی پرده  هایی تیره و تلخ از چهره ای فاحشه ها و دلقکان به نمایش گذاشت که بیشتر از اینکه به لحاظ رنگی فوو باشند به پرده های دمیه می ماند ولی بدون آنکه ریشخند آثار او را داشته باشند. شدت بیان در آنها به سرحد کاریکاتور می رسید و رنگهایشان از لابلای خطهای درهم خاکستری تیره، درخشش مالیخولیایی شیشه بندی منقوش کلیساهای گوتیک را دارا بود.

 

از همین جابود که وی عملا دیگر به عنوان یک نقاشی که فوویسم نبود شناخته شد، نقاشی که در بیان هیجانات درونیش از مرز فوویسم گذشته و به اکپرسیونیسم رسیده بود.

 

روئو در سالهای نخست هنرمند شدنش، موضوعات مذهبی ، اخلاقی و اجتماعی را به شیوه کاریکاتورگونه می کشید ولی همین آثار نیز از لخی و تیرگی سرشارند.

 

او در بیان هنری خود می کوشید مفهوم ” هنر برای هنر” را به شیوه خاص خود تحقق بخشد.به همین دلیل اگرچه ابتدا با جنبش سمبولیسم آغاز به کار کرد و بعد از شکل گیری تفکرش به فوویسم گرایید ولی در پایان از فوویسم نیز کناره گرفت و در خیل هنرمندان اکپرسیونیسم جای داده شد.

 

روئو در سرتاسر فعالیت هنریش به بخش تاریک و اندوهناک جهان جذب شد. او عمدتا چهره ها و پیکرهای تیره و دلتنگ کننده و چشم انداز های دهشتناک را نقاشی می کند.

 

با اینحال در توصیف عذاب و مرثیه جهان ، کورسویی از نجاتِ ممکن و امید بزرگ را نشان میدهد.

 

وی در یال 1918 میلادی، نقاشی کردن را وانهاد و ده سالی را صرف تجربیات طراحی و چاپ دستی کرد.

 

این آثار در مجموعه ای تحت عنوان ” دادخواهی” به سال 1948 میلادی به چاپ رسید. سیاهقلمهای تیزابی و باسمه های آبرنگنمای او به لحاظ مضمون کلی و حتی اسلوب کار، ادامه نقاشیهایش محسوب می شوند.

 

وی از سال 1929 میلادی به کندی و به زحمت ، نقاشی کردن را مجدد از سر گرفت و بارها به تصاویر و مضامین گذشته باز گشت تا شدت بیان آنها را بیفزاید. رفته رفته به شیوه ای خاص دست یافت و کاربست خطهای مرزی ضخیم و رنگهای شدید را به کمال سادگی و گویایی رسانید.

ژرژ روئو

با رویکردی اینچنین بود که توانست در نقاشی های مذهبیش ، خود را به عنوان یک شمایل نگار راستین معرفی کند.

 

شاید بهترین و معروفترین اثر ژرژ روئو، پرده ” پادشاه پیر” باشد که به خوبی می توان در آن شیوه تکامل یافته وی را مشاهده کرد.

 

در باسمه ها و نقاشی های روئو ، خط های مرزی ضخیم که یادآور شبکه سربی شیشه بندی منقوش اند، اشیا را با قاطعیت محصورمی کنند و درخشش رنگها را موجب می شوند.

 

از طرفی درخشندگی رنگها نیز شیشه های منقوش را به یاد می آورند و از لحاظ صوری به قلمرو مقدس که آرزوی قلبی روئو بود اشاره می کنند. در غنای خط و بافت این آثار که بر تلاش و ممارست طولانی هنرمند پاگرفته ، شکوه ناخوش واپسین دوره هنری رامبراند را می توان مشاهده کرد.

 

در حقیقت، رامبراند و دومیه جزو منابع هنر روئو بودند و همچنین او به گوستاو مرو بسیار مدیون بود. بی شک، مرو حساسیت به بارقه گناه آلود و شکوه تیره گلهای شر را در روئو بیدار کرد. بدینگونه است که تلقی زاهدانه اش در باره خود پر معنی می شود:

 

” من همچون پیچک بی نواییِ ابدی بر دیوار جذام زده ای چسبیده ام که در پس آن، بشریت عاصی گناهان و پرهیزگاریهای خود را پنهان می دارد.”

 

جدیدترین مطالب سایت