اشعار زیبای شهادت عبدالله بن الحسن (ع)

مجموعه : شعر و ترانه
اشعار زیبای شهادت عبدالله بن الحسن (ع)

اشعار زیبای شهادت عبدالله بن الحسن (ع)

 

از غم بی کسی ات حوصله سر می آید

دست و پا میزنی و خون به جگر می آید

 

در قدوم تو سر انداختن و جان دادن

به خدا از من عاشق شده بر می آید

 

یادگار حسنت بی زره و بی شمشیر

سر یاری تو از خیمه به سر می آید

 

پاره گشته لب خشکیده ات از تیر بگو

کاری از دست من خسته اگر می آید

 

کوهی از نیزه و شمشیر به دورت بس نیست

هیزم و سنگ ز هر سو چقدَر می آید

 

آه از این همه زخمی که به پیکر داری

بیشتر سینه ی زخمت به نظر می آید

 

هر نفس از دهنت خاک برون میریزد

اشک از دیده نه خونابه جگر می آید

 

نیزه حالا که تنت را به زمین دوخته است

به هوای سر تو چند نفر می آید

 

تیر در حال فرود است گلویت ببُرد

عمو از بازوی من کار سپر می آید

 

دست من مثل سر اصغرت آویزه به پوست

یادم از کوچه و از آتش و در می آید

 

کاش با چادر خود عمه ببَندد چشم

مادری را که به دیدار پسر می آید

 

شعرهای عاشقانه پاییز

اشعاری در وصف تولد امام حسن (ع)

وداع با ماه مبارک رمضان با شعری زیبا

 

جدیدترین مطالب سایت