داستان زیبای شتر دیدی ، ندیدی

مجموعه : داستان جالب
داستان زیبای شتر دیدی ، ندیدی

مردی در صحرا بدنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر با هوشی برخورد . سراغ شتر را از او گرفت .

 

پسر گفت : شترت یک چشمش کور بود؟

 

مرد گفت: بله .

 

پسر پرسید : آیا یک طرف بار شیرین و طرف دیگرش ترش بود ؟

 

مرد گفت : بله . حالا بگو شتر کجاست ؟‌

 

پسر گفت من شتری ندیدم .

 

مرد ناراحت شد و فکر کرد که شاید این پسر بلائی سر شتر او آورده و پسرک را نزد قاضی برد و ماجرا را برای قاضی تعریف کرد .

 

قاضی از پسر پرسید . اگر تو شتر را ندیدی چطور مشخصات او را درست داده ای ؟

 

پسرک گفت : در راه ، روی خاک اثر پای شتری دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود . فهمیدم که شاید شتر یک چشمش کور بود .

 

بعد دیدم در یک طرف راه مگس بیشتر است و یک طرف دیگر پشه بیشتر است . و چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی را نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است .

 

قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت : درست است که تو بی گناهی ولی زبانت باعث دردسرت شد .

 

پس از این به بعد شتر دیدی ، ندیدی !!

 

جدیدترین مطالب سایت