ارواح مركز اورژانس
من پرستار آمبولانس یك مركز اورژانس هستم.
از وقتی كارم را در اینجا شروع كردم همیشه حرف این بود كه ساختمان مركز در تسخیر ارواح است. یكی از همكاران میگفت یك روز روی تختی مشغول استراحت بود كه ناگهان دید مردی كنار او ظاهر شد و در حالی كه پشتش به او بود ایستاده و حركتی نمیكرد.
چند ثانیه بعد، مرد خود به خود محو شد. خیلیها صداهای عجیبی را شنیدهاند یا اتفاقات عجیبی دیدهاند ولی من تا یك ماه پیش هیچ موضوع عجیب و غریبی ندیده بودم. آن شب در شیفت شبانه كار میكردم.
ساعت سه صبح بود كه شنیدم در طبقه پایین با صدای بلندی باز و بسته میشود. بعد صدای پرت كردن چیزی را شنیدم. اول خودم را به نشنیدن زدم ولی این صداها باز هم تكرار شد و مجبور شدم برای بررسی به آنجا بروم. به طبقه پایین رفتم، همینكه در را بستم، خود به خود باز شد و با صدای خشكی دوباره بسته شد. سعی كردم توجهی به این موضوع نكنم ولی دوباره و دوباره این اتفاق تكرار شد.
این صداها تا مدتی ادامه داشت و بعد صدای جدیدی به آن افزوده شد. انگار كسی داشت از پلهها بالا میآمد. منتظر بودم در باز شود ولی نشد. این دفعه دیگر آنقدر جرات نداشتم كه بروم و آن دور و بر را تماشا كنم، به همینخاطر سعی كردم سرم را به نوشتن و كار گرم كنم. صداها بازهم هرازگاهی میآمد. یك ساعت بعد تصمیم گرفتم روی زمین بنشینم و كتاب بخوانم. همینكه نشستم، صدای نفس كشیدن به گوشم خورد.
نفسهایی سنگین و زمزمهدار. اول فكر كردم صدای باد است ولی نبود؛ صدای تنفس بود. دوباره به صندلیام برگشتم. چند دقیقه بعد به دستشویی رفتم. وقتی در آن جا بودم، در ناگهان به شدت باز و بسته شد. من هیچوقت به ارواح اعتقاد نداشتم ولی مطمئنا اتفاقات آن شب طبیعی نبودند. یعنی آن جا یك روح بود؟
تهیه و تنظیم : مجله تالاب