نزدیک شدن به خدا سخت نیست…

نزدیک شدن به خدا سخت نیست…

نزدیک شدن به خدا سخت نیست…

پیرمردی هر روز تومحله پسرکی رو با پای برهنه می دید که با توپ پلاستیکی فوتبال بازی میکرد؛ روزی رفت و یه کفش کتونی نو خرید و اومد به پسرک گفت: بیا این کفشا رو بپوش. پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟ پیرمرد لبش را گزید و گفت نه پسرجان. پسرک گفت: پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم کفش ندارم…

 
 “دوست خدا بودن سخت نیست”

 

 

مطالب مرتبط:

 

حکایت پانصد گوسفند رشوه ی فرمانفرمابه خدا

حکایت سزای به قدرت رساندن نا اهلان

حکایت سخن اول یا دوم

جدیدترین مطالب سایت