حکایت مرزهای تو

حکایت مرزهای تو

زنی جوان نزد شیوانا آمد و گفت كه بعد از ازدواج مجبور به زندگی مشترك با خانواده شوهرش شده است و آن‌ها بیش از حد در زندگی او و همسرش دخالت می‌كنند. شیوانا پرسید: آیا تا به حال به سراغ صندوقچه شخصی كه تو از خانه پدری آورده‌ای رفته‌اند؟ زن جوان با نعجب گفت: البته كه نه! همه حتی همسرم می‌دانند كه آن صندوقچه متعلق به شخص من است و هر كسی كه به آن نزدیك شود با بدترین واكنش ممكن از سوی من رو به رو می‌شود. هیچ یك از اعضای خانواده همسرم حتی جرأت لمس این صندوقچه را هم ندارند!

شیوانا تبسمی كرد و گفت: خوب! این تقصیر خودت است كه مرز تعریفی خودت را فقط به دیوارهای صندوقچه‌ات محدود كرده‌ای! تو اگر این مرز را تا دیوارهای اتاق شخصی‌ات گسترش دهی دیگر هیچ كس جرأت نزدیك شدن به اتاقت را نخواهد داشت. شاید دلیل این كه دیگران خود را در ورود و دخالت به حریم تو محق می‌دانند این باشد كه تو مرزهای حریم خود را مشخص و واضح برایشان تعریف نكرده‌ای.

 

 

 

تهیه و تنظیم : تفریح و سرگرمی تالاب

 

 

جدیدترین مطالب سایت