در طی خیانت شوهرم به من و نیاز مالی مجبور به این کار شدم که با انجام این کار هم نیاز مالیم بر طرف میشد هم تنبیهی برای مردان هوس باز بود.
با مطالعه داستان زندگی این زن پی به ماجرای آن می برید…
زن مطلقه از مردان هوس باز انتقام سختی را می گرفت. یک زن که در زندگی آسیب های اجتماعی زیادی را تجربه کرده است وارد عرصه خلاف و دزدی شده بود که با هوشیاری پلیس دستگیر شد.
زن میانسالی که به اتهام همدستی با دو مرد در سرقت و زورگیری از مسافران بازداشت شده بود، اعتراف کرد که در زمینه سرقت از مردان هوسران فعالیت دارد.
چندی پیش مردی با حضور در شعبه سوم بازپرسی دادسرای ویژه سرقت تهران از یک زن و دو مرد به اتهام سرقت اموالش شکایت کرد و گفت: شبهنگام در حال بازگشت به خانه بودم که به عنوان مسافر سوار خودروی پرایدی شدم که یک مرد در صندلی جلو و یک زن به عنوان مسافر در صندلی عقب خودرو نشسته بود. در میانه راه، راننده تغییر مسیر داد و دو مسافری که همدستش بودند، با زور و تهدید، پول، کارت بانکی و گوشی تلفن همراهم را گرفتند….
به گزارش تالاب:متهم زن پس از دستگیری در اظهاراتش به پلیس گفت: من به عنوان مسافر سوار خودروهای ه مردان هوسران میشدم، کیفم را روی داشبورد خودرو گذاشته و در یک لحظه با استفاده از غفلت آنها و با باز کردن داشبورد همه پول داخل آن را سرقت میکردم و بعد به بهانه این که حالم بد است، از خودرو پیاده میشدم و فرار میکردم.
در ادامه گفتوگو با شیوا را میخوانید:
از 16 سال پیش سرقتهایم را شروع کردم. بدرفتاریها و هوسرانیهای شوهرم، مرا از یک زن خانهدار به یک دزد حرفهای تبدیل کرد. شوهرم من و فرزندم را تنها میگذاشت و به خوشگذرانیهای شبانه خودش با زنان میپرداخت. هر کاری انجام دادم، او از این رفتارهای غیراخلاقیاش دست بردارد، بیفایده بود. سرانجام طلاق گرفتم و او فرزندم را نیز با خودش برد.
خانواده درستی نداشتم که نزد آنها بروم، بنابراین دلهدزدیهایم را شروع کردم. بعد از دو سال سرگردانی و خانه بهدوشی با مردی آشنا شدم که از چاله به چاه افتادم. او معتاد بوده و مرا دوباره به دزدی مجبور کرد. فرزندم هم مدتی پیش من بود و اکنون که 21 ساله است به تنهایی زندگی میکند و دیگر مرا نمیخواهد.
برای بار سوم ازدواج کردم و این بار هم مرد زندگیام سارق از آب درآمد و بعد از چند سال از او جدا شدم.
تاکنون چند بار دستگیر شدهای و چرا بعد از تحمل زندان تصمیم نگرفتی دست از سرقت برداری؟
جا و مکانی نداشتم که در آنجا بمانم و لقمه نانی برای این که شکمم را سیر کند. شاید اگر هوسرانیهای شوهر اولم نبود، سرنوشتم چنین تلخ نمیشد و سالم زندگی میکردم. من هم دوست دارم زندگی سالمی داشته باشم و به زندان نروم، اما چه کنم که بر پیشانیام نوشته شده «بدبختی و فقر تا لحظه مرگم» و باید آن را با خود یدک بکشم.
نه، فقط از مردان. آن هم از مردهایی که به عنوان مسافر سوار خودرویشان میشدم و پی میبردم که هوسران هستند و قصد برقراری رابطه پنهانی با من و خیانت به همسرانشان را دارند. من هم برای تنبیه این مردها، پولهایشان را سرقت میکردم.
بعد از دوستی، شمارهشان را میگرفتم و تهدیدشان میکردم اگر به من پول ندهند، موضوع را به همسرشان میگویم. آنها هم مجبور بودند، پول بدهند. این کار من آنها را تنبیه هم میکرد تا دیگر به همسر خود خیانت نکنند. اگر زنی همسر اول مرا هم اینطوری تنبیه میکرد، حالا من سر زندگیام بودم.
من منکر سرقتها نیستم. نیاز مالیام باعث شد تصمیم به این کار بگیرم.
تعدادش یادم نیست.
در خیابانهای شمال شهر میایستادم. کسی که با خودروی صد میلیونی جلوی پایم توقف میکند، مسافربر نیست و برای هوس میخواهد مرا سوار کند.
این که کاری ندارد. کمی با طرف مقابل حرف بزنی، معلوم میشود. برخی هم همسرانشان زنگ میزدند و با دروغ آنها را فریب میدادند.
دیگر خسته شدهام مدام به زندان بیفتم و با بدبختی زندگی کنم. دیگر میخواهم توبه کنم و زندگی سالمی را در پیش بگیرم. پول حرام، خوردن ندارد. امیدوارم زودتر آزاد شوم و این بار بتوانم زندگی سالمی را تجربه کنم.