گزینه های در روسپی گری هست که شاید برای مردان زده نشود در ادامه بیشتر با این موضوع آشنا شوید ، تالاب را همراهی کنید.
در تحلیل هایی که در مورد روسپی گری زنان انجام می شود هیچ گاه نقش مردان در این عامل مشخص نمی شود و به طور اخص به زنان پرداخته می شود. رئيس انجمن آسيبشناسي ايران با بیان اینکه يکي از آسيبهاي جدي در حوزه خشونت عليه زنان، نگاه به پديده روسپيگري است؛گفت: چرا در بررسي پديده روسپيگري به مردان نگاه نميکنيم؟ آمارها فقط درباره زنان است؟ مثلا چرا نميگوييم مردان نيز بهدنبال روابط خلاف عرف هستند؟
بحث و گفتوگو درباره ابعاد مختلف خشونت عليه زنان در جامعه ايران، حالا مدتي است داغتر از قبل شده است. درست از زماني که معاونت زنان رياستجمهوري، موضوع تدوين لايحهاي درزمینه منع خشونت عليه زنان را مطرح کرد تا به امروز که همچنان اين لايحه در فرايند نظرخواهي از فعالان مدني است، نظرات و مباحث کارشناسي فراواني
درباره ابعاد مختلف خشونت عليه زنان مطرح شده که ميتوانند مرجع قابلقبولي براي ارائه سندي جامع درباره ابعاد مختلف خشونت عليه زنان در دسترس تصميمگيران قرار دهند.
برگزاري چندين نشست در گروه مطالعات زنان انجمن جامعهشناسي ايران و همچنين برگزاري همايش بررسي ابعاد اجتماعي و حقوقي منع خشونت عليه زنان نشان ميدهد، فعالان مدني بيشازپيش بر ضرورت واکاوي پديده خشونت و چگونگي مقابله با آن اصرار ميورزند. درهمينراستا، انجمن جامعهشناسي ايران در سري نشستهاي
چندگانه خود در روز دوشنبه، 11 بهمن، به بررسي ابعاد مسئله خشونت عليه زنان از خانواده تا جامعه پرداخت؛ نشستي که با حضور کوروش محمدي، رئيس انجمن آسيبشناسي ايران و عاليه شکربيگي، جامعهشناس و رئيس گروه خانواده انجمن جامعهشناسي ايران برگزار شد و از زواياي مختلف، مسئله خشونت عليه زنان چه در سطح جامعه و آزارها و خشونتهاي اجتماعي و خياباني و چه در خانواده و حوزه خشونت خانگي مورد بحث و بررسي قرار گرفت.
ساختارهاي تعيين مصاديق خشونت
در ابتداي اين جلسه، عاليه شکربيگي سخنان خود را اينگونه با بخشي از شعر فروغ فرخزاد آغاز کرد: حرفي به من بزن، آيا کسي که مهرباني يک جسم زنده را به تو ميبخشد، جز درک حس زندهبودن از تو چه ميخواهد؟ او در ادامه گفت: «سخن از خشونت است، علل، عوامل، انواع، پيامدها و اينکه چگونه اين رفتار نابهنجار فردي،
فرهنگي و اجتماعي عليه زنان در خانه و اجتماع منع شود؟ مگر آرزوها، خواستهها و بيم و اميدهاي زنان در خانواده و جامعه ايران چيست که همچنان مورد آزار و اذيت در سطوح خرد، ميانه و کلان هستند؟ دراينجا نميخواهم از يک ساختار صحبت کنم بلکه ما در انجام کنشي به نام خشونت، اسير چهار ساختار هستيم:
1-ساختارذهني، 2- ساختاراحساسي، 3- ساختار عيني و 4- ساختار رؤياپردازي.» اين جامعهشناس با اشاره به مفهوم خشونت گفت: «اساسا خشونت چگونه و تحت چه شرايطي عليه ارزشهاي انساني و بالاخص زنان، ساخته و پرداخته ميشود؟ مصداقهاي خشونت در خانه و اجتماع عليه زنان چيست؟
هرجا زبان خشونت کاربرد دارد، زبان حقمداري حضورش کمرنگ است يا اساسا حضور ندارد. دوم اینکه، ابزارها و ويژگيهاي خشونت در خانه و اجتماع چيست و چگونه خشونتگر عليه قرباني خود وارد عمل ميشود؟ و درنهايت، خشونت تحت چه راهکارهايي کنترل ميشود؟ تجارب کشورهاي موفق دنيا در اين ارتباط چيست؟
و سازوکارهايي که آنان براي کنترل زبان زور و قدرت و خشونت در خانه و اجتماع به کار بردهاند، چيست؟ همچنين بايد به اين نکته مهم اشاره کرد که ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻋﻠﻴﻪ زﻧﺎن، اﺧﺘﺼﺎص ﺑﻪ ﻳﻚ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺧﺎص ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎﻳﻲ و ﻳﺎ ﺳﻄﺢ ﻣﻌﻴﻨﻲ از اﻗﺘﺼﺎد و رﻓﺎه ﻧﺪارد و در ﻫﻤﻪ ﺟﻮاﻣﻊ و ﺗﻤﺎﻣﻲ ﻻﻳﻪﻫﺎي اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻗﺎﺑﻞ ردﻳﺎﺑﻲ اﺳﺖ.»
مرزبندي خشونت در گروی وضعيت اقتصادي
شکربيگي با اشاره به اينکه ﺷﻴﻮع، ﻧﻮع، ﺷﺪت، ﻋﻮاﻗﺐ و ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺴﺎﻋﺪﻛﻨﻨﺪه اﻳﻦ ﭘﺪﻳﺪه ﻣﺘﻔﺎوت اﺳﺖ، ادامه داد: «ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻲرﺳﺪ زﻧﺎن در ﻣﻮﻗﻌﻴﺖﻫﺎي ﭘﺎﻳﻴﻦﺗﺮ اﻗﺘﺼﺎدي و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺪﺗﺮ ﺧﺸﻮﻧﺖ را ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ و ﻋﻮاﻣﻠﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﻄﺢ ﺳﻮاد ﭘﺎﻳﻴﻦ، درآﻣﺪ ﻛﻢ، ﻓﻘﺮ، ﻣﻨﺎﺑﻊ اﻧﺪک و ﻣﺸﻜﻼت ﻧﺎﺷﻲ از ﻓﺮزﻧﺪآوري در اﻓﺮادي
ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺸﻮﻧﺖ دﺳﺖ ﻣﻲزﻧﻨﺪ ﻳﺎ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ آن ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ، ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻪ اﺳﺖ. ﻣﺎﻫﻴﺖ اﻳﻦ ﭘﺪﻳﺪه در ﺑﺮﺧﻲ از ﻛﺸﻮرﻫﺎ ﻣﺘﻔﺎوت اﺳﺖ. ﺷﺪت و ﺑﺰرﮔﻲ مسئله ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻋﻠﻴﻪ زﻧﺎن و ﻧﺤﻮه ﺑﺮﺧﻮرد ﺑﺎ آن، ﺗﺎﺑﻊ ﻫﻨﺠﺎرﻫﺎ و ارزشﻫﺎي اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ ﻫﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ اﺳﺖ؛ ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﻧﻮع ﺑﺮداﺷﺖ و ﺗﻌﺮﻳﻒ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻋﻠﻴﻪ زﻧﺎن و ﻋﻮاﻣﻞ زﻣﻴﻨﻪﺳﺎز آن ميﺗﻮاﻧﺪ ﻣﺘﻔﺎوت
و واﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻧﻮع ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺟﺎﻣﻌﻪ باشد. در اغلب مباحث نظري و يافتههاي تجربي، اعمال خشونت عليه زنان را در دو ساحت و حوزه خصوصي و عمومي مطرح کردهاند.» او با اشاره به اينکه حوزه خصوصي، شامل تمام اشکال خشونتي شده که در محيط خانواده نسبت به زنان اعمال ميشود و به آن «خشونت خانوادگي» ميگويند،
گفت: «خشونت خانوادگي، خشونتي است که در محيط خصوصي به وقوع ميپيوندد و عموما ميان افرادي رخ ميدهد که به سبب صميميت، ارتباط خوني يا قانوني به يکديگر پيوند خوردهاند. خشونت عليه زنان در حوزه عمومي، عرصههاي گستردهتري را دربر ميگيرد که شامل آداب و رسوم، فرهنگ شفاهي و کتبي، سنتها و پارهاي تفاسير سنتي
از دين هستند. اگرچه نبايد فراموش کرد که يک رابطه متقابل ميان اين دو حوزه عمومي و خصوصي و خشونتهاي ناشي از آن وجود دارد که مهمترين آن، وابسته به شرايط مادي و اقتصادي است.»
خشونت؛ زاييده وابستگي
عاليه شکربيگي با اشاره به نظريه هايدی هارتمن ميگويد: «او در «نظريه نظامهاي دوگانه» خود، رابطه ميان عرصه عمومي و خصوصي و وابستگي زنان به مردان را که عامل اصلي خشونت است، بهخوبي نشان ميدهد. از ديد او، مردسالاري مجموعهاي از روابط اجتماعي ميان مردان و براساس پايهاي مادي است.
هرچند در اين روابط، سلسله مراتب، ميان مردان مشاهده ميشود اما با وجود آن، مردان براي سلطه بر زنان با يکديگر داراي احساس وابستگي و همبستگي هستند. هانا آرنت نيز به نقل از سارتر دراينراستا ميگويد: «خشونت سرکوبناپذير…، همان انسان است که خود را بازميآفريند.» اين گفته آرنت، گزارهاي بسيار قابل
تأمل در تداوم کنش خشونت در عرصه خصوصي و عمومي است؛ بهويژه براي جوامع جهان سومي که به قول او بيش از آنکه گرفتار يک وضعيت واقعي جهان سومي باشند، گرفتار توهم جهانسومي بودن هستند.» به گفته اين جامعهشناس، هشت ويژگي در تحقيقات و تئوريها به دست آمده است که تحت عنوان ابزارهاي زايش
خشونت در خانه و اجتماع قابل معرفیشدن هستند: 1- مهارکردن و تحت کنترل خود درآوردن، 2-جدايي و انزوا، 3- بيارزشکردن قرباني، 4- زبان ابهام داشتن و در پرده سخنگفتن، 5-غيرقابل تخمينبودن خشونتگر، 6- خشونت فيزيکي، 7- خشونت توهمي، 8-هويتهاي تکواره و انکار انتخاب و مسئوليت.
هانا آرنت در بحث و بررسي درزمینه خشونت، مفهوم قدرت را مطرح ميکند و ميگويد: خشونت، چيزي نيست بهجز واضحترين جلوه قدرت و… . سياست، سراسر مبارزهاي براي کسب قدرت است. بالاترين نوع قدرت، خشونت است.» درواقع، خشونت آنگاه بهمنصه ظهور ميرسد که سلطهگر در حال ازدستدادن يا دچار فرسايش قدرتش بوده که هم در خانه و هم در اجتماع قابل بررسي است.
قشربندي نتيجه بازتوليد نقشهاي جنسيتي
شکربيگي در ادامه اظهار کرد: «در کاربرديکردن مباحث فوق و رسيدن به راهبردهايي در منع خشونت عليه زنان از خانه تا جامعه، لازم است به اين نکته اشاره کنم که سالها پيش در مقالهاي با عنوان «نابرابري جنسيتي، لبه تيز تبعيض عليه زنان»، به تفصيل از عوامل شکلگيري اين نابرابري با پذيريش جامعهپذيري دوگانه و حمايت نهادهاي اجتماعي صحبت کردهام. توليد و بازتوليد دائمي نقشهاي جنسيتي هم لاجرم به قشربندي جنسيتي منجر خواهد شد.
مراد از قشربندي جنسيتي يعني توزيع منابع کمياب که هر عضو از جامعه بنا به موقعيت خود در هرم سلسلهمراتبي جامعه، از آن بهره ميبرد. با اين مقدمه ميتوان به گفتمان بهعنوان عامل اصلي ساخت در يک بافت اجتماعي رسيد. گفتمان در يک تعريف ساده، سکهاي است که يک روي آن را گفتار و روي ديگر را کارکرد اجتماعي تشکيل ميدهد؛ بهاينترتيب ميتوان نتيجه گرفت که موقعيتها و واقعيتهاي اجتماعي در گفتمانها زائيده ميشوند.»
او ادامه داد: «ذکر چند نکته در اين ميان ضروري است. در هر بستر اجتماعي، گفتمانهاي متفاوتی وجود دارند؛ هر گفتمان مطابق اصل برجستهسازي و حاشيهراني، بخشهايي از فرهنگ يک جامعه را حذف و بخشهايي را حفظ ميکند. در هرحال، معتقدم زمانيکه خشونت به منزله يک مسئله اجتماعي در خانه –
جامعه شکل ميگيرد، گفتوگو ميتواند زمينهساز حل آن باشد. به گفته هانا آرنت: «خشونت، عنصري از زندگي است.» اين توضيح آرنت بهويژه در اين سالها که مرگپراکني داعش و گروههاي مشابه آن، جان جهان را زخميتر کرده، قابل فهمتر است. او با تکيه بر تلقي فانون از عمل خشونتآميز به اين نتيجه ميرسد
که در ستايش زندگي از ايندست، ستايش خشونتگري هم نهفته است. آرنت در شکلگيري خشونت به عامل ديگري بهنام شانس و اتفاق اشاره ميکند که در بعضي از برساختها، خشونت را تشديد يا کمرنگ ميکند؛ او ميگويد: يکي از عواملي که ميتواند اختيار را از کف آدمي بربايد، عنصري به نام اتفاق است؛ خشونت افزون بر عامل اراده، عنصري ديگر نيز به نام اتفاق يا تصادف دربر دارد.»
زنان نيازمند خودباوري هستند
در ادامه، سخنران ديگر نشست، کوروش محمدي، رئيس انجمن آسيبشناسي ايران، بحث خود را اينگونه آغاز کرد که: «خشونت مقولهاي است که بهدرستي با آن روبهرو نشدهايم! ما بايد خشونت را در ساختار اجتماعي ايران بررسي کنيم تا بتوانيم حرکتي درست انجام دهيم. اين سؤال مطرح ميشود که: زنان براي رفع خشونت چه کردند؟
در بحث خشونت، اين سؤال مطرح ميشود که چهکسي خشونت ميورزد و بايد روشن کرد کدام دسته از مردان، خشونتورز هستند؟ ما در چارچوبهاي فکري و اعتقادي مشخصي در ايران حرکت ميکنيم اما آيا اين اعتقاد و چارچوب فکري به ما اجازه ميدهد که دراينباره صحبت کنيم؟ آيا نگاه سنتي به زنان، نگاه تبعيضآميز بوده و خشونت را تجويز کرده است؟
قرائتهاي متفاوتي در اينباره شده اما با نگاهي به دوران اوليه اسلام ميتوان تاحدودي به واقعيت پي برد که اينچنين نبوده است. بايد چند نکته مهم را هم گفت؛ مثلا اينکه شکلگيري کمپينهاي حمايتي براي زنان عليه خشونت، شايد خود نوعي خشونت است! چرا ما فکر ميکنيم که زنان نياز به حمايت دارند؟ حمايت براي معضلات غيرانساني (تعبير غيرانسانيبودن اعمال خشونت) خود نوعي خشونت نهان است.
به گفته محمدي، اين بهآن معني است که جامعه زنان پذيرفتهاند که ما ضعيف هستيم؛ پس شايد از منظري بتوان گفت که گاهي زنان خود از عوامل استمرار فرايند خشونتورزي هستند. زنان بايد به آن حد از خودباوري برسند که بهجاي بهدنبال حمايتبودن، بهدنبال احقاق حقوق خود باشند و به خودباوري برسند.
زنان ما نياز به ورود به عرصه اجتماعي داشته و بايد باور کنند که به اندازه کافي، توانايي و عزتنفس براي حضور در عرصههاي اجتماعي دارند. جامعه امروز ما همچنان تحتتأثير نظام مردسالاري است و نگاهها چندان تغيير نکرده است. مصداق اين ادعا، نگاههاي موجود به مسائل زنان است؛ اين سابقه هنوز از بين نرفته و خشونت را تقويت ميکند.
يکي ديگر از معضلات ما در اين حوزه، پديده زنان گهوارهاي است يعني سبک تربيتي براساس زدودن ريشههای خشونت در خانواده، در معرض آموزشدهي قرار نميگيرد. جامعه به زن، مرحله مواجهشدن با بحران را آموزش نميدهد اما وحشت را آموزش ميدهد! نگاه مردسالارانه، خطاي مردان را نميبيند اما کافي است زني خطا کند تا دودمانش بر باد رود و ما بايد براي رفع ريشههاي خشونت به اصلاح نظام تربيتي ورود کنيم.
آسيبشناسي روسپيگري بر هر 2 جنس
محمدي در ادامه بيان کرد: «حتي انتخاب زنان نيز تحت خشونت است؛ زن حق ازدواج دارد اما بعد از ازدواج نميتواند انتخاب کند که چگونه و در چه شرايطي طلاق بگيرد! يکي ديگر از آسيبهاي جدي در حوزه خشونت عليه زنان، نگاه به پديده روسپيگري است؛ چرا در بررسي پديده روسپيگري به مردان نگاه نميکنيم؟ آمارها فقط درباره زنان است؟
مثلا چرا نميگوييم مردان نيز بهدنبال روابط خلاف عرف هستند؟ مردان با نگاهي که به پديده روسپيگري دارند، زنان روسپي را خلق ميکنند ولي ما اين مورد را آسيب زنانه تلقي ميکنيم و مسلما اين ايراد در پژوهشها و تحقيقات ورود پيدا کرده است.»
به گفته او، مسئله مورد تأمل ديگر در اين حوزه، تجملگراييهاي آسيبزاست که بهنوعي ميتوان آن را هم حاصل تفکر و جامعه مردسالار دانست. زنان بايد به عرصه عمومي، ورود فعال پيدا کنند ولي مطابق برخي آمارها، آنها فقط دو درصد را در مناصب عالي اشغال کردهاند که اين هم خود يک معضل قابلتوجه در راستاي دامنزدن
به گزارش تالاب به خشونتهاي موجود در عرصه عمومي است. مسئله مهم ديگري که ميتوانم به آن اشاره کنم، تفکيک جنسيتي است که اين مسئله هم بهنوعي آسيبرسان و خشونتزاست؛ همچنين مسئله منزلت اجتماعي زن نيز در حوزه مطالعات خشونت مهم است که با توجه با نظام کارفرمايي و نگاه کارفرمايان، ميتواند بهنوعي منجر به خشونت عليه زنان شود.