نویسنده ای که داستان های جنایی خود را می نوشت !

نویسنده ای که داستان های جنایی خود را می نوشت !

نویسنده ای که داستان جنایی خود را نوشت!

 

به گزارش تالاب رمان نویس مشهور هلندی، داستان های جنایی خود را بر اساس جنایات شخصی خود می نوشت!

 

به گزارش تالاب یکی از کتابهای این نویسنده مشهور در مورد راههای کشتن همسر بوده بدون اینکه ردی باقی بماند! نويسنده کتاب هفت راه سريع براي کشتن همسر، روش کار خودش را شرح داده بود.

 

ژانويه 1991، همسر ريچارد کلينکهامر، نويسنده معروف هلندي، از خانه خارج شده و ديگر به خانه برنگشت. او به طور اسرارآميزي ناپديد شد.

 

ماجراي اين جنايت به مدت 10 سال در ابهام باقي ماند تا اين که سرانجام مشخص شد که قاتل کسي نيست جز آقاي نويسنده که سال ها قبل کتابي با نام «هفت راه سريع براي کشتن همسر» نوشته بود.

 

 نویسنده ای که داستان های جنایی خود را می نوشت !

نویسنده ای که داستان های جنایی خود را می نوشت

عشق به يک جنايي نويس

 

«ريچارد کلينکهامر» نويسنده معروف هلندي است که کتاب هاي زيادي را در زمينه جرم و جنايت به چاپ رسانده است. او در 1937 در يکي از دهکده هاي اطراف شهر «ندرلند»هلند متولدشده بود. از همان دوران نوجواني نشان داد که به مسائل مربوط به جرم و جنايت علاقه شديدي دارد و دائما مجلات و کتاب هاي جنايي را مي خواند.

 

علاقه ديگر او در سنين جواني، نوشيدن الکل و صحبت کردن در مورد کتاب هاي جنايي بود. به هر حال سال ها گذشت و ريچارد ازدواج کرد اما چند سال بعد همسرش به خاطر اخلاق تند او طلاق گرفت و ريچارد را تنها گذاشت.

 

در سال 1977 ريچارد با زني به اسم هاني آشنا شد و با او ازدواج کرد و براي شروع يک زندگي تازه به همراه همسر جديدش به منطقه ييلاقي «گانزديک» در شمال شرقي هلند نقل مکان کرد.

 

بعدها يکي از دوستان قديمي هاني که به عنوان شاهد در دادگاه حاضر شده بود گفت که روزي هاني با او تماس گرفته و گفته در آمستردام با مردي بسيار خوش مشرب و خنده رو به اسم ريچارد آشنا شده و با وجود اين که ريچارد 10 سال از او مسن تر است و يک بار هم طلاق گرفته اما او عاشق اين مرد شده و قصد دارد با او ازدواج کند.

 

دوست صميمي هاني گفته بود که زن جوان که فقط نه سال داشته، شاهد جنايتي فجيع بوده که در جريان آن پدرش با تبر، مادر او را به قتل رسانده است. او اين نايت را براي ريچارد تعريف کرده بود و مرد ميانسال که عاشق داستان هاي جنايي بود از اين داستان واقعي خيلي خوشش آمده و به هاني قول داده بود که اگر زماني نويسندگي را آغاز کرد، داستان زندگي مهيج او را هم بنويسد.

نویسنده ای که داستان های جنایی خود را می نوشت !

نویسنده ای که داستان های جنایی خود را می نوشت !

 

بعد از ازدواج و نقل مکان اين زوج خوشبخت به منطقه ييلاقي گانزديک، آنها در يک خانه ييلاقي که باغ بسيار بزرگ و زيبايي داشت، زندگي مشترک خودشان را آغاز کردند.

 

ريچارد کلينکهامر که در دوران جواني يکي از سربازان خارجي لزيون فرانسه بود، مدتي بعد از ازدواج شان از ارتش استعفا داد و گاهي اوقات به عنوان يک حسابرس يا نويسنده پاره وقت کار مي کرد.

 

بعد از مدتي ريچارد تصميم گرفت شانس خودش را در نوشتن کتاب امتحان کند. بنابراين از نوشتن داستان هاي کوتاه شروع کرد و بالاخره در سال 1983 با ناشر گمنامي به اسم «ويليام دانکر» آشنا شد.

 

اين ناشر اولين کتاب ريچارد به نام «يک سگ مطيع» را به چاپ رساند. تجارب او در لژيون فرانسه به شدت در نوشتن اين کتاب تاثيرگذار بود. بعد از چاپ اولين کتاب ريچارد مشخص شد که او نويسنده اي توانا با ذهني خلاق است و خوانندگان منتظر کتاب هاي بعدي او بودند.

 

مرد ميانسال در اولين کتابش درباره اين که چگونه در مرحله اول مي توان يک نفر را کشت و در مرحله دوم از شر جسد او راحت شد، نوشته بود.

 

ريچارد کلينکهامر با نوشتن دومين کتابش در همان سال به نام «هتل قرمز» که مجموعه اي از داستان هاي کوتاه بود، به سرعت معروف شد و طرفداران زيادي پيدا کرد. او در يکي از داستان هاي کوتاه اين کتاب،داستان زندگي همسرش هاني و ماجراي به قتل رسيدن مادر هاني را نيز نوشته بود.

 

ابتدا همه چيز خوب به نظر مي رسيد تا اين که علاقه او به نوشيدني هاي الکلي کار دستش داد. ريچارد به شدت به اين نوشيدني ها اعتياد پيدا کرده بود و بعد از نوشيدن مقدار زيادي الکل، رفتارهاي ناشايستي از خودش نشان مي داد. در اين شرايط او ديگر يک فرد مهربان و آرام نبود.

 

او هر روز با هاني بر سر مسائل کوچک و بي اهميت دعوا مي کرد و حتي در مواردي نيز که هاني براي ديدار دوستانش مي رفت، بعد از بازگشت به خانه با او دعوا مي کرد و او را کتک مي زد. بعدها دوست صميمي هاني در دادگاه عنوان کرد که بيشتر مواقع آثار کبودي زيادي روي بدن هاني ديده مي شده که او سعي داشته آنها را بپوشاند.

 

نویسنده ای که داستان های جنایی خود را می نوشت !

ماجراي خواندنيِ نويسنده اي که قاتل شد

 

«ويليام دانکر» ناشر کتاب هاي ريچارد به عنوان يک شاهد در دادگاه گفت روزي ريچارد در حالي که الکل زيادي نوشيده بود، داستان زندگي اش را براي او تعريف کرده و گفته بود زماني که کودک بوده در جريان جنگ جهاني دوم، مادرش با يک افسر نازي در اتريش ارتباط داشته و بعد از اين که اتريش توسط روس ها آزاد شد و آنها آنها به هلند بازگشتند، به عنوان مجازات زناني که با افسران آلماني نازي در ارتباط بودند، مردم شهر، موهاي سر مادرش را مي تراشند و به او که کودکي کم سن و سال بوده است، تجاوز مي کنند.

 

دانکر به قاضي پرونده گفت ريچارد در يکي از کتاب هايش درباره جنايات نازي ها نوشته است که در آن کتاب، داستان هاي واقعي وحشتناک زيادي از زمان جنگ جهاني دوم و حضورش در اتريش تعريف کرده است.

 

مجراي ناپديد شدن اسرارآميز هاني

 

زندگي هاني و ريچارد ديگر مانند اوايل ازدواج شان آرام نبود. آنها بيشتر اوقاتي که ريچارد بيش از حد الکل مي نوشيد، با هم دعوا مي کردند. ريچارد ادعا داشت که هاني آرامشش را به هم مي زند و نمي گذارد تا او به کار مورد علاقه اش يعني نويسندگي ادامه دهد. از آن طرف نيز هاني مي گفت ريچارد بيش از حد نوشيدني الکي استفاده مي کند و بعد از مصرف او را کتک مي زند

 

تا اين که در ژانويه 1991 روزي ريچارد سراسيمه و ناراحت به اداره پليس منطقه ييلاقي گانزديک رفت و گزارش کرد که همسرش هاني شش روز پيش از خانه خارج شده و هنوز بازنگشته است.

 

ريچارد در جواب پليس که از او پرسيده بود چرا همان اول که هاني به خانه برنگشته به پليس اطلاع نداده است، گفت ما با هم دعوا کرده بوديم و فکر مي کردم هاني براي درد دل پيش دوستش رفته و چون من در حال نوشتن کتاب جديدم بودم، هاني نخواسته دوباره مزاحمم بشود و شب به خانه برنگشته است اما وقتي چند روز گذشت و او نيامد تصميم گرفتم به دنبالش بروم و متاسفانه دوچرخه قرمز او را در ايستگاه قطار نزديک محل سکونت مان پيدا کردم.

 

بعد از اظهارات ريچارد، پليس بلافاصله تحقيقاتش را آغاز کرد. آنها بعد از مدت ها تحقيق به اين نتيجه رسيدند که ممکن است هاني توسط شوهرش ريچارد به قتل رسيده باشد چون تمام همسايگان نزديک در بازجويي ها ادعا کرده بودند که يک هفته آخر قبل از ناپديد شدن ناگهاني هاني، اين زوج دائما با هم بگومگو و دعوا داشته اند.

 

پليس، ريچارد را به عنوان تنها مظنون پرونده که ممکن است هاني را به قتل رسانده باشد دستگير کرده و او را مورد بازجويي قرار داد اما ريچارد در بازجويي ها گفت من هاني را نکشته ام و تنها با او دعوا کردم. او از خانه رفت و ديگر برنگشت.

 

پليس باز هم قانع نشده بود، بنابراين ريچارد را به مدت چند روز در سلولي بازداشت کرد و او را تحت فشار قرار داد اما ريچارد هرگز اعتراف نکرد که همسرش را کشته است.

 

پليس همچنان به ريچارد مشکوک بود، به همين دليل هنگامي که او در بازداشت بود، تمام خانه و باغ اطراف خانه اش را جستجو کرد اما هيچ سرنخ مشکوکي که مربوط به قتل هاني باشد پيدا نکرد. پليس هنوز هم عقيده داشت ممکن است با جستجوي بيشتر مدرکي عليه ريچارد پيدا کند.

 

پس با کمک گرفتن از سگ هاي پليس، تمام باغچه و باغ اطراف خانه را جستجو کرد، آنها حتي براي پيدا کردن هاني از نيروي هوايي سلطنتي هلند نيز کمک گرفتند.

 

هواپيماهاي اف 16 بر فراز خانه و باغ ريچارد پرواز کردند و تمامي آن منطقه به وسيله اشعه مادون قرمز اسکن شد اما پليس هر چه بيشتر جستجو مي کرد، کمتر مي يافت. بنابراين مقامات پليس هلند به اين نتيجه رسيدند که به احتمال قريب به يقين چون با اين همه جستجو هيچ جسدي پيدا نشده حتما قتلي صورت نگرفته و اعلام کردند که آنها نمي توانند تحقيقات شان در مورد قتل را بدون داشتن جسد ادامه دهند.

 

هفت روش سريع

 

پرونده ناپديد شدن اسرار آميز هاني حل نشده باقي ماند اما يک سال بعد از ناپديد شدن هاني، ريچارد همراه کتاب تازه اي که نوشته بود به نزد ناشر کتاب هايش يعني ويليام دانکر رفت و کتاب جديدش را به او معرفي کرد. کتاب جديدي که ريچارد نوشته بود، «هفت روش سريع براي کشتن همسر» نام داشت که در آن روش هاي عجيب و غريب و بسيار وحشتناکي را براي کشتن زنان غرغرو و نافرمان پيشنهاد داده بود اما ويليام دانکر که به خاطر چاپ کتاب هاي قبلي ريچارد بسيار معروف شده بود، به دليل اين که کتاب جديد ريچارد داراي بخش هاي بسيار وحشتناک و غيرقابل تحملي بود، حاضر نشد اين کتاب را به چاپ برساند.

 

کتاب تا چندين سال بعد به چاپ نرسيد اما بخش هايي از کتاب توسط مطبوعات به صورت غيرقانوني و زيرزميني در هلند به چاپ رسيد و باعث شد ريچارد بيش از پيش مشهور شود. در سال هاي بعد، ريچارد بيشتر اوقاتش را در خانه به نوشيدن و نوشتن کتاب هاي ديگرش مي گذراند.

 

او نويسنده اي معروف و ثروتمند شده بود. در سال 1997 يعني هفت سال بعد از ناپديد شدن اسرار آميز هاني، ريچارد تصميم گرفت خانه ييلاقي اش را بفروشد و به آمستردام نقل مکان کند. در آن زمان تمام مردم هلند او را به عنوان نويسنده آثار جنايي و پليسي مي شناختند و ديگر داستان ناپديد شدن مرموز هاني و سوءظن پليس به قاتل بودن ريچارد کاملا کم رنگ و به فراموشي سپرده شده بود.

 

ريچارد دائما به برنامه هاي تلويزيوني دعوت مي شد و در مصاحبه هاي مطبوعاتي شرکت مي کرد تا در مورد آثار جديد و قديمي اش و همچنين در مورد کتاب چاپ نشده «هفت روش سريع براي کشتن همسر»، صحبت کند.

 

برملا شدن راز و دستگيري قاتل

 

هنگامي که ريچارد در سال 1997 به آمستردام نقل مکان کرد، خانه ييلاقي خودش که سال ها با هاني در آن زندگي کرده بود را براي فروش گذاشت.

 

در سال 2000 خانواده جديدي آن خانه را خريدند اما صاحبان جديد خانه تصميم داشتند تعميراتي اساسي در ساختار خانه ايجاد کنند، بنابراين با يک گروه بازسازي منزل تماس گرفتند تا آنها در مرحله اول، کف خانه را که حالت بتني داشت خراب کنند و به جاي آن پارکت هاي چوبي زيبايي نصب کنند اما طي عمليات کند کف بتني خانه، ناگهان کارگران، جمجمه يک انسان را پيدا کردند و با پيشروي بيشتر، استخوان هاي ديگري نيز پيدا شد.

 

صاحبان جديد خانه ييلاقي بلافاصله پليس را در جريان گذاشتند و بعد از اين که اسکلت پيدا شده توسط پزشکي قانوني مورد بررسي قرار گرفت، از روي يکي از دندان هاي جسد مشخص شد که اسکلت پيدا شده مربوط به هاني – همسر ريچارد کلينکهامر – نويسنده معروف است. با تعيين هويت جسد پيدا شده، پرونده اين معماي مرموز که 10 سال حل نشده باقي مانده بود، دوباره به جريان افتاد و اين بار پليس مطمئن بود که ريچارد قاتل همسرش است.

 

ريچارد کلينکهامر که ديگر 62 سالش شده بود، در آمستردام به جرم قتل هاني دستگير شد و روز بعد در بازجويي ها به قتل همسرش اعتراف کرد. او گفت 10 سال پيش در يک نزاع شديد با هاني، در حالي که بيش از حد الکل نوشيده بود او را به شدت کتک زده و باعث شده به سر هاني ضربه اي وارد شود و او در دم جان بدهد.

 

او در ادامه گفت چون مي ترسيدم که اين موضوع به شهرتم آسيب بزند تصميم گرفتم جسد هاني را تکه تکه کرده و استخوان هاي او را در گودالي درون خانه دفن کنم و بعد تمام کف خانه را با بتن بپوشانم. ريچارد در کمال ناباوري توضيح داد که در کتاب «هفت راه سريع براي کشتن همسر» در يکي از داستان هاي آن طريقه به قتل رساندن و خلاص شدن از شر جسد همسرش را کاملا شرح داده است اما کارآگاه پرونده اش به اين موضوع توجهي نکرده است.

 

به هر حال «ريچارد کلينکهامر» بعد از اين اعتراف وحشتناک، در سال 2001 به قتل هاني متهم شده و در سن 63 سالگي به زندان فرستاده شد. او در سال 2003 به دليل رفتار خوبش و همچنين کهولت سن از زندان آزاد شد و در سال 2007 بالاخره کتاب معروف «هفت راه سريع براي کشتن همسر» را به چاپ رساند.

 

اين کتاب بارها تجديد چاپ شد. به هر حال روانشناسان عقيده داشتند زندگي تاسف بار ريچارد هنگام جنگ جهاني دوم، رفتار مادرش و همچنين تجاوزي که در دوران کودکي به او شده بود، زمينه ساز اين جنايت هولناک و همچنين نوشتن کتاب معروفش شده است.

 

آنها معتقد بودند که نوشيدن مشروبات الکلي نيز در قتل همسرش بي تاثير نبوده است. در نهايت ريچارد در ژانويه 2016 در حالي که به تنهايي در منزلش در آمستردام زندگي مي کرد در سن 78 سالگي درگذشت و اينطوري بود که زندگي اين نويسنده معروف و جنجالي به پايان رسيد.

 

 

جدیدترین مطالب سایت