تصاویر نوه و عروس خارجی پهلوان تختی

تصاویر نوه و عروس خارجی پهلوان تختی

تصاویری که می بینید نوه پهلوان تختی است که با یک خانم خارجی ازدواج مرده است. مربوط به عکس های بی حجاب نوه و عروس غلامرضا تختی در فضای مجازی منتشر شد. نوه جهان پهلوان تختی یک پسر جوان است که در خارج از کشور زندگی می کند و به تازگی با یک زن خارجی بی حجاب ازدواج کرده است.

 

تصاویر نوه و عروس خارجی پهلوان تختی

 

شاید ندانید نوه جهان پهلوان غلامرضا تختی هم نام اوست و در آن سوی دنیا زندگی میکند . اولین عکس از همسر اروپایی وی در کنار غلامرضا تختی، نوه جهان پهلوان تختی و پسر بابک تختی که  در خارج از کشور به سر می‌برند را میبینید. این اولین عکسی است که از غلامرضای جوان در شبکه های اجتماعی دیده میشود.

 

تصاویر نوه و عروس خارجی پهلوان تختی

 

کامران نجف زاده در آخرین پست وبلاگ خود مطلبی تحت عنوان وسوسه های ژورنالیستی نوشته که متن کامل آن را در ادامه می خوانید:‌ پانزده سال آزگار ،هر سال این روزها که رسید زنگ زدم به منزل شهلا توکلی… همسر تختی…دختر اتو توکل بزرگ.

 

تصاویر نوه و عروس خارجی پهلوان تختی

 

پانزده سال آزگار از من اصرار و او باز روزه سکوت گرفت…؛ «گفتم که بخواهم با کسی حرف بزنم حتما با شما». بعد اینقدر محترمانه گوشی را گذاشت که من تا سال دیگر خسبیدم. یکبار اما تلفن منیرو را داد. عروسش. آن روزها بابک و منیرو ایران بودند. زنگ زدم به منیرو.قرار گذاشتیم شهرک اکباتان… و وقتی پسر بابک از مدرسه بیرون زد همانجا با او مصاحبه گرفتم.

 

اسم نوه تختی «غلامرضا» بود.غلامرضا تختی نوه غلامرضا تختی.می خواست کشتی گیر شود مثل بابابزرگش و شاکی از اینکه به هر کسی در مدرسه می گوید من نوه تختی ام باور نمی کند.

 

حالا آرزوی دور غلامرضا لای شمشادها گم شده. یک دهه گذشته. در ینگه دنیا عکسش را دیدم و بعید می دانم دیگر حال و حوصله یک خم گرفتن داشته باشد. کریسمس را در فیس بوکش وقتی کنار یک کاج تزیین شده نشسته تبریک می گوید.

 

تصاویر نوه و عروس خارجی پهلوان تختی

 

روزگار آن جوری که دوست دارد باراندازت می کند.داشت بیلیارد بازی می کرد.از هالوین می نویسد.درباره شب یلدا تحقیق می‌کند و می گوید بدجور درس می خوانم که نگویند نوه جهان پهلوان چیزی سرش نمی شود.

 

پلان بعدی .رفتم یک برنامه زنده .عید بود.طرف گفت شده سوژه ای را بخواهی شکار کنی و نشود.گفتم گفتگو با همسر تختی.خواستم.نشد.حرف نزد.نگفت چه شد که اینگونه شد.نگفت چه افتاد این سر ما را…نگفت از جوراب قهرمان یک ملت و نامه های آخرش.وحتی رفیق تختی که هتل دار بود هم حرف هایی زد که نتوانستم بنویسم.شاکی بود از تختی.چرا اینجا.چرا در هتل من که رفیقت بودم؟مردم بعد از رفتن تو بابای مرا در آوردند.اتاق شماره بیست و سه هتل آتلانتیک همانجوری مانده بود…

 

تصاویر نوه و عروس خارجی پهلوان تختی

 

من اجازه دارم نتایج میدانی پرسش و پاسخ هایم را منتشر کنم؟می توانم از شبی بنویسم که یکی زنگ زد به موبایلم.گفت :«منx ام.تو می خواستی با شهلا مصاحبه کنی؟من راوی زندگی غلامرضا هستم…من می دانم بر او چه گذشت.جراتش را داری بنویسی آقای خبرنگار»؟گفتم ندارم.از بندر انزلی بود.بیشتر از این هم حرف نمی زنم.گنگم.لالم.شوربختانه من حتی نمی توانم بنویسم طرف پیرمرد بود یا پیرزن.

 

محرمانه ها باید محرمانه بماند. هر خبرنگاری در دوران کاری اش چیزهایی می بیند و می شنود که باید در سینه اش مدفون کند.می دانم وسوسه های ژورنالیستی گاهی آدم را به مسلخ می برد.مثل شهلا سکوت می کنم.

 

نوشته های بسیار زیبا و خواندنی از حسین پناهی

یک مصاحبه جالب و خواندنی با خانواده محمدعلی فردین

60 سال پیش در تهران چه خبر بود؟

جدیدترین مطالب سایت