در این بخش با نمایش پیامک های رمانتیک و عاشقانه جهت ابراز عشق را جمع آوری کرده ایم با ما در سایت تالاب باشید با بهترین ها
♥
در جستجوی یک زن
تو هرگز
آن چه را که آرزومندم
به من نمیبخشی
من در جستجوی یاری همدمی هستم
زنی که دست بر پیشانیام بگذارد
با او احساس کنم
که در خانه ام هستم …
♥
♥
سکوتِ لبهات
غافلگیرِ کدام بوسه میشود دیگر
وقتی هنوز
طعمِ شعرهای مرا میدهد؟!
یک عشق خیلی کوچک بدک نیست
با یک زندگی خیلی کوچک
چیزی که مهم است
بر دیوارها انتظار کشیدن است
من برای همین زاده شدم
زاده شدم تا در خیابان های مردگان گل سرخ بفروشم
♥
♥
چه نسبت عجیبی دارند
دستان تو با درد
که از لحظه گرفتنشان
سرم درد می کند
برای تو…!
♥
♥
از برگ های دفترم بیرون بیا
از ملافه های رختخوابم بیرون رو
از فنجان قهوه ام بدر آی
از قاشق شکر
از دگمه های پیراهنم
… از نخ دستمالم بیرون شو
از مسواکم
از کف خمیر ریش روی صورتم
از همه ی چیزهای کوچک بیرون آی
تا بتوانم کار کنم!
♥
♥
آیا باید در آغوش تو جای میگرفتم
و آرزو میکردم
همان جا
همان لحظه
آغشته به عطرِ خوشِ گیسوانِ تو بمیرم؟
آه نازنینم
در آغوشِ تو جای گرفتم
همان جا
همان لحظه
مرا خوش تر آن بود
از عطرِ خوش گیسوانت
جانی دوباره بگیرم
♥
♥
برگ ها تکان می خورند
شاخه ها تکان می خورند
گنجشک ِ روی درخت تکان می خورد
آنچه تکان نمی خورد
دست و دلی ست
که در باد
تفنگ را
به سوی ِ درخت نشانه گرفته است
♥
♥
کجای هستی ام ایستادهای
که قامتت
درهمه لحظه هایم پیداست …؟
♥
♥
یکدیگر را می آزاریم
بی آنکه بخواهیم،
شاید بهتر آن باشد که دست به دست یکدیگر دهیم
بی سخن
دستی که گشاده است
می بَرد
می آورد
رهنمودت می شود
به خانه یی که
نور دلچسبش گرمی می بخشد
♥
♥
بیدارم کن!
پیش از آنکه استخوانهایم را
شیپورِ بیدارباش کنند
♥
♥
در دور دست ها ،
باریده بود بارانی ؛
سنگین و سهمناک ؛
و دست استغاثۀ من ،
سدی نبود سیل مهیبی را ،
ــ که می آمد ؛
و آخرین ستون ،
از پایداری روحم را ،
تا انتهای ظلمت شب ،
ــ تا انتهای شب
ــ می برد ….
♥
♥
وصیت کرده ام بعد از مرگ …
اعضا بدنم را اهداء کنند …
بیچاره آنکه …
قلبم را به او می دهند …
♥
♥
تو شگفت انگیزی ، سزاوار و دوست داشتنی
این همه را قدر بدان
نه کسی هرگز چون تو بوده و نه کسی چون تو خواهد بود
تو یگانه ای و بدیع
و هر آنچه که از تو چنین موجودی بی همتایی ساخته
در خور عشق است و تحسین
♥
♥
لبم به جان نرسید
و رسید جان به لبم
تو مرحمت کن و
با بوسه ای تمام ام کن
♥
♥
دست مرا بگیر
همین یکبار …
توی همین شعر با من قدم بزن …
شاید همین الان سیلی در راه آمدن باشد
زلزله ای در شرف وقوع
و من هنوز به تو نگفتم :
دوستت دارم …
♥
♥
آیــنه ی من …
چشـــم های توســت …
هیــچ گاه پلک هایت را …
بــرویم نبــند …
بــدون نــگاهت ..
تــصویرم را …
از یاــد خـــواهم برد …
محمد شیرین زاده
♥
♥
کلمات
کلمات
کلمات ساده، چه قدرتی در دل نهفته دارند
با کلمات ساده میتوان
بزرگترین عشق را
به دنیا آورد …
♥
♥
تو به تماشای نابودی من نشسته ای و
کم مانده تخمه هم بشکنی !
تو نه دل می سوزانی
نه چشم می پوشی
تو تنها گناهت
ندیدن دردیست که
پشت رضایتمندی من از تو
ریشه می کند !
♥
♥
تفنگ ها کم می آورند
در مقابل زیبایی ات
تو می توانی
پایانی برای تمام جنگ ها باشی
♥
♥
زندان جایی با دیوار های بلند و …
میله های آهنین نیست …
گاه همین چار دیواری اتاق …
از زندان هم بدتر است …
وقتی نتوانی از پنجره ای …
دلتنگی ات را فریاد بزنی …
♥