در این بخش با نمایش پیامک های عاشقانه فصل پاییز شما دعوت به دیدن می نماییم با ما در سایت تالاب باشید با بهترین ها
♥
♥
باران
ناگهانِ ابر است
اشک، ناگهانِ عشق
من، ناگهانِ تو؛
و تو
از کنار اینهمه ناگهان،
آهسته و آرام گذشتی.
♥
♥
می گویند : زمانی که داری، بخور، بنوش و شادباش.
اما چگونه می توانم بخورم و بیاشامم
هنگامی که می دانم
آن چه را که خوردنی است
از دست گرسنه ای ربوده ام
و تشنه ای به لیوان آب من محتاج است
♥
♥
مرا ببوس
پیش از آنکه ،
آخرین قطره ی باران
بر زمین افتد
شاید با بوسه ی تو
باران
دوباره باریدنش را
از سر گیرد …
هر سربازی
در جیبهایش
در موهایش
و لای دکمه های یونیفورمش
زنی را به میدان جنگ میبرد
آمار کشته های جنگ
همیشه غلط بوده است
هر گلوله
دونفر را از پا در می آورد
سرباز
و دختری که در سینه اش میتپد
♥
♥
در نی زار
پرنده ای اندوهگین می خواند
گویی چیزی را به یاد آورده
که بهتر بود
فراموش کند .
♥
♥
چگونه میتوان گریخت
از پیوند سنگین پرده و تاریکی؟
چگونه میتوان
خاطرِ پنجره را
با یک زندگی دوباره
آشتی داد؟
♥
♥
درست زمانی که سخت به تو محتاجم
بیا …
آن موقع زندگی هم باشی
بیا …
مرگ هم شده باشی
باز هم بیا …
♥
♥
آن قدر با من مهربان بودی
که بعد از تو ،
یک لحظه حس کردم
که صد سال است !
تنهایم …
♥
♥
باز تابستانه ی آن تن
کبابم کرده است
تشنه ام ،
شهریور لبهات آبم کرده است
♥
♥
اگرچه خواهی رفت اما
نه در ذهنم محو خواهی شد
اما نه در قلبم
من هنوز هر عصر برای تو چای میریزم
هنوز هر شب برایت فال می گیرم
هنوز هم وقتی خوابی می بوسمت
تو می روی
و زندگی دیوانه ها ادامه خواهد داشت
♥
♥
هر شبی که تنیده ای بر من
از زمهریر زمستان
مرا هراس نیست
صبح دم
شبیه پروانه
از مطلع یک خواب پیله ای
ناگاه
تا آفتاب نگاه تو پرواز میکنم
♥
♥
نبودنت به جان من رفته ست
همچو نخی در سوزنی
هر چه می کنم
دوختی به رنگ تو دارد ..
♥
♥
زندگی ذره کاهیست ، که کوهش کردیم
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار ،
زندگی نیست بجز دیدن یار ،
زندگی نیست بجز عشق ،
بجز حرف محبت به کسی ،
ورنه هر خار و خسی ،
زندگی کرده بسی ،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد ،
دو سه تا کوچه و پس کوچه و
اندازه ی یک عمر بیابان دارد
♥
♥
خورشید مردّد است، کمرنگ شده
هر چیز که دست می زنم سنگ شده
انگار که حال و روز دنیا خوش نیست
شاید که دلت برای من تنگ شده
♥
♥
سعی کردیم کاری به هم نداشته باشیم
من بار تنهایی خودم را بکشم
آنهاچاله های زندگیشان را پر کنند
در این خانه هر روز دوستانی جمع می شوند
در تنهاییم
از خودشان پذیرایی می کنند
من و این مورچه ها
سال هاست که با خرده های نان
دوستی مان را اغاز کرده ایم.
♥
♥
هرچه بیشتر می گریزم
به تو نزدیکتر می شوم
هر چه رو برمی گردانم
تو را بیشتر می بینم
جزیره ای هستم
در آب های شیدایی
از همه سو
به تو محدودم.
هزار و یک آینه
تصویرت را می چرخانند
از تو آغاز می شوم
در تو پایان می گیرم
♥
♥
یکیو دوست داشتم
اونقدر بهش فکر کردم
که تصورى که ازش داشتم
از خود واقعیش سبقت گرفت
بعدها..
دیگه خودشو دوست نداشتم.
تصور ذهنى خودمو دوست داشتم!
♥
♥
نمی دانم دلتنگی ام
برای چیست
و دستهایم چشم انتظار کیست
در من،کودکی دبستانی
تکیه داده است به دیوار
و مدام به آمد و شدِ مردم نگاه میکند!
♥
♥
پدرم گفت :
مردم دو دسته اند،
بخشنده و گیرنده.
گیرنده ها بهتر می خورند
اما بخشندگان بهتر می خوابند …
♥
♥
ﺁﻩ ﻫﺎ
ﺑﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺑﺎﺩ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ
ﺍﺷﮏ ﻫﺎ
ﺁﺏ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﯽ ﭘﯿﻮﻧﺪﻧﺪ
ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ؟